تا به حال برای دلت مادری کردهای ؟
در آغوشش بگیری و دست نوازشی به سر و رویش بکشی ؛ بگویی : جان دلم ، بی تاب نشو این قدر ، روزهای بی حوصلگی ات تمام میشود
.
پدری چه ؟ پدری کردهای ؟
غیرتی شوی از این همه بی تابی اش ! صدایت را خش دار کنی و بلندتر ، جوری که از ابهت صدایت بترسد سرش فریاد بزنی
:
کهای دل بی مروت ، بس است به خودت رحم نداری ، به من پدر رحم کن رها کن آن بی مذهبی را که تو را به این روز انداخته
!
باید برای دلتان پدری و مادری کنید
.
هوایش را داشته باشید
.
این دل را تنها و بی کس نکنید که مبادا میان آن همه بغض ، بی دل شوید .